آیه 54 سوره فرقان
<<53 | آیه 54 سوره فرقان | 55>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و او خدایی است که از آب (نطفه) بشر را آفرید و بین آنها خویشی نسب و بستگی ازدواج قرار داد، و خدای تو (بر هر چیز) قادر است.
و اوست که از آب، بشری آفرید و او را دارای [دو نوع پیوند] نسبی و سببی کرد؛ و پروردگارت همواره تواناست.
و اوست كسى كه از آب، بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندى] نسبى و دامادى قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.
اوست كه آدمى را از آب بيافريد و او را نسب و پيوند ساخت. و پروردگار تو به اين كارها تواناست.
او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- نسبا: نسب: قرابت و خويشى. در قاموس گويد: «النسب و النسبة: القرابة» طبرسى فرموده: نسب راجع به ولادت نزديك است، منظور از آن در آيه ظاهرا (مذكر) است.
- صهرا: صهر (بكسر اول): قرابت ازدواجى در اقرب الموارد و قاموس معناى اولى آن را قرابت گفته است، منظور از آن ظاهرا (مؤنث)است، طبرسى فرموده: صهر اختلاطى است شبيه قرابت.
نزول
ابن سیرین گوید: این آیه درباره رسول خدا صلى الله علیه و آله و امام على مرتضى علیهالسلام نازل گردید زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله دختر خود فاطمه زهرا علیهاالسلام را براى على تزویج فرمود و اگر على بن ابى طالب نمى بود هر آینه کفو و همسرى از براى فاطمه وجود نداشت.
محمد بن العباس بعد از چهار واسطه از حکم بن ظهیر او از سدى او از ابومالک و او از ابن عباس نقل نماید که این آیه درباره رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و على مرتضى علیهالسلام نازل شد زیرا پیامبر دختر خود فاطمه را براى على که پسر عمّ وى بود تزویج فرمود که در عین نسب خویشاوندى داماد پیامبر هم گردید.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً «54»
و او كسى است كه انسان را از آب آفريد و او را داراى پيوند نسبى و سببى گردانيد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)، و پروردگار تو همواره تواناست.
«1» چنانچه در آيه 19 سورهى الرّحمن مى خوانيم مَرَج البَحرَين يَلتقيان
جلد 6 - صفحه 270
نکته ها
مراد از آب در اين آيه، نطفهى انسان است، به دليل آيهى: «أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» «1» و آيهى: «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ» «2»
«نسب» پيوندى است كه از طريق زاد و ولد به وجود مىآيد، نظير پيوند پدر و فرزند و برادران با يكديگر. كلمهى «صهر» به معناى داماد است و دامادى پيوندى است كه بين يك مرد و يك خانوادهى ديگر به وجود مىآيد، مانند پيوند داماد با بستگان همسرش كه در اصطلاح به آن خويشاوندى سببى مىگويند.
پیام ها
1- هم انسان از آب است، «خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» هم حيوان، «وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ» «3» و هم ساير موجودات زنده. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» «4»
2- همهى انسانها از يك مادّه آفريده شدهاند، «خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» پس امتيازات و برترىهاى نژادى پوچ است.
3- انسان موجود با عظمتى است. «بَشَراً» (تنوين نشانه عظمت است)
4- زندگى انسان بر اساس پيوندهاى سببى و نسبى شكل مىگيرد. «نَسَباً وَ صِهْراً»
5- در اين آيه از بستگان نسبى قبل از بستگان سببى سخن به ميان آمده است تا رمز اولويّت آنان باشد. «نَسَباً وَ صِهْراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54)
نوع پنجم از شواهد قدرت آنكه مىفرمايد:
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً: 1- و پروردگار شما ذاتى است كه بيافريد از محض قدرت از آب، آدم را، يعنى آبى كه طينت او را بدان تخمير نمود. 2- يا آب را جزئى از ماده بشر گردانيد تا مجتمع شود با صفت سلاله و قبول اشكال و هيئات بشريه كند به سهولت، يا خلق كرد حسن آدمى را از آب منى. فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً: پس قرار داد او را خداوند نژاد و پيوند، يعنى انسان را دو قسم گردانيد: يكى مرد كه نسبت نسب به ايشان بود، چنانكه گويند فلان
«1». تفسير الصّافى، ج 4، ص 19، چاپ سعيد مشهد به نقل از كافى.
«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 391 و 392، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 356
پسر فلان و فلانه دختر فلان؛ و ديگر زن كه دامادى به ايشان وجود يابد. از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مروى است كه: نسب آنكه نكاح آن حرام باشد، و صهر آنكه مناكحه آن حلال باشد مانند دختر عمو و دختر دائى. «1» وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً: و هست پروردگار تو توانا بر آفريدن پسر و دختر و مرد و زن كه متقابلانند از ماده واحد به اعضاى مختلفه و طباع متباعده، و گاهى از يك نطفه توأمين كه پسر و دختر باشد ايجاد فرمايد جلّت قدرته.
تبصره: 1- ثعلبى كه از مفسرين و مشاهير روات عامه و اهل سنت است روايت نموده كه اين آيه در شأن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تزويج فرمود او را دختر خود حضرت فاطمه عليها السّلام را، پس فرمود: اگر خلق نشده بود على بن ابى طالب، هر آينه نبود براى فاطمه همسرى. «2» 2- در خبر ديگر فرمود: اگر تو نبودى، هر آينه نبود براى فاطمه كفوى بر روى زمين.
3- سدى نيز كه از مفسرين عامه است روايت نموده كه اين آيه در شأن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شده، و اخبار دهنده است از تزويج حضرت فاطمه عليها السّلام به شاه اولياء و دامادى سرور اوصياء به خاتم انبياء. «3» 4- از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه حق تعالى خلق علقه كرد در صلب آدم عليه السّلام، و بعد از آن صلب آدم به صلب شيث، و بعد از اصلاب طاهرين به ارحام طاهرات نقل مىفرمود تا به عبد المطلب، آنگاه او را دو نصف نمود: نصف آن را در صلب عبد اللّه، و نصف ديگر در صلب ابو طالب نهاد؛ از اول، مرا آفريد و نبوت و رسالت و كتاب
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 392، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«2». تفسير برهان، چاپ دار الكتب العلميّة، ج 3، ص 171، روايت 10، به نقل از تفسير الثعلبى.
«3». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 393، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 357
كرامت فرمود، و از دوم، على عليه السّلام را خلق و در او ولايت و طهارت و شجاعت و امامت داد، اينست فرمايش الهى «و هو الّذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا فانا و علىّ من نور واحد». «1» خاتمه: بطور اجمال قضيه خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها- در كتاب مناقب خوارزمى و كتاب ذريّه طاهره و كشف الغمه و غيره:
چون حضرت فاطمه عليها سلام اللّه بالغ شد، اكابر قريش و اشراف به خواستگارى آمدند، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله هر يك را جوابى فرمود؛ از جمله ابو بكر آمد، عرض نمود: يا رسول اللّه، اسلام من و سابقه صحبت من مىدانى و از پيرمردان قريشم و بارها شنيدهام كه فرمودى هر حسب و نسبى روز قيامت منقطع است مگر حسب و نسب من، مرا رغبت آنست كه فاطمه را به من دهى. حضرت اعراض نمود، مرتبه دوم و سوم تكرار كرد، حضرت فرمود: كار فاطمه به مشيت الهى است، به هر كه خواهد دهد.
عمر آمد، همين جواب شنيد.
عبد الرحمن بن عوف آمد، حضرت جواب نفرمود. عبد الرحمن گمان كرد توقف رسول به جهت صداق است، گفت: چندين شتر و گاو و گوسفند و زر و سيم صداق دهم. حضرت در غضب و كفى سنگريزه به كنار عبد الرحمن ريخت، همه درّ و مرجان شد، فرمود: بردار تا مال تو بيشتر شود، نگفتم امر فاطمه با خداست. شرمنده برگشت.
حضرت امير المؤمنين وارد شد، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا حاجتى دارى، حيا مانع، و سر به زير انداخت. رسول فرمود: شايد به خطبه فاطمه آمدهاى؟ عرض كرد: بلى، فرمود: صداق چه دارى؟ عرض كرد: بر تو مخفى نيست كه مرا غير از اسبى و شترى آبكش و شمشيرى و زرهاى چيزى نيست؛ حضرت فرمود: اسب و شتر و شمشير را محتاج هستى، زره را بفروش؛ امير عليه السّلام فرحناك بيرون آمد به مصلاى خود مشغول نماز شد، سلمان
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 393، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 358
عرض كرد: يا على اجابت كن رسول را. امير المؤمنين عليه السّلام نزد پيغمبر آمد، حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى على كه خداى تعالى فاطمه را به تو تزويج فرمود در آسمان پيش از آنكه من او را به تو دهم در زمين، در اين حال ملكى نزد من آمد كه قبل از اين نيامده بود و مرا گفت (ابشر يا محمد باجتماع الشّمل و طهارة النّسل) پرسيدم: نام تو چيست؟ گفت: «سيطائيل» يكى از جمله ملائكه موكله به قوائم عرش از خدا درخواست نمودم تا اين بشارت را از جانب او به تو رسانم، و جبرئيل در عقب من آيد تا تفصيل را باز گويد. جبرييل نازل و مرا بشارت داد كه حق تعالى امر فرمود به ملائكه مقربين تا در آسمان عقد و نكاح بستند ميان فاطمه و على، پس حرير سفيدى از حريرهاى بهشت به دست من نهاد، از نور چيزى نوشته بود. از جبرئيل آن را پرسيدم، گفت: اينجا نوشته كه حق تعالى نظر فرمود بر زمين و تو را برگزيد و رسالت داد. بار ديگر نظر فرمود، براى تو برادرى و مصاحبى و وزيرى برگزيد و دختر تو را به او داد.
گفتم: آن كيست؟ گفت: على بن ابى طالب كه پسر عم نسبى و وزير و خليفه تو است، و حق تعالى امر فرمود تا خازنان بهشت بهشتها را بياراستند و حور و قصور و منازل را خطاب رسيد تا به انواع حلى و حلل مزين شدند، و حور العين به زينت تمام آراسته سوره «يس» و «طه» و «طواسين» و «حواميم» مىخواندند و بادهاى بهشتى را فرمان رسيد تا انواع عطر و طيب برداشتند و در بهشت پراكنده ساختند، و ملائكه همه آسمانها را امر فرمود در آسمان چهارم حاضر و منبرى از نور بر در بيت المعمور نهادند «راحيل» كه افصح ملائكه است امر فرمود تا به منبر بر آمده خطبه خوانده و اعلام نمود كه حق تعالى تزويج نمود حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام. «1»
«1». المناقب للخوارزمى، فصل فى تزويج رسول اللّه ايّاه فاطمة الزهرا عليهما السّلام، ص 251- 247.
انتشارات مكتبة نينوى الحديثة، و نيز بحار الانوار، ج 43، ص 135- 124، چاپ 1384، المكتبة الاسلامية و نيز در كشف الغمّة فى معرفة الائمّة، ج 1، ص 357- 353.
جلد 9 - صفحه 359
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً (55)
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
ترجمه
و اگر خواسته بوديم هر آينه برانگيخته بوديم در هر بلدى بيم دهندهئى را
پس اطاعت مكن كافران را و جهاد كن با ايشان جهادى بزرگ
و او است آنكه روان ساخت و واگذارد دو دريا را اين شيرين است و گوارا و اين شور است و تلخ و قرار داد ميانشان حايلى و ممانعتى سخت
و او است آنكه آفريد از آب انسانى را پس قرار داد او را داراى نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا
و ميپرستند غير از خدا آنچه را كه نه نفع ميرساند بآنها و نه ضرر ميرساند آنها را و باشد كافر بر پروردگارش پشتيبان شيطان
و نفرستاديم تو را مگر مژده دهنده و بيم دهنده
بگو نميخواهم از شما بر آن مزدى مگر كار آنكه خواست فراگيرد بسوى پروردگارش راهى
و اعتماد كن بر خداى زنده كه نمىميرد و تسبيح گوى او را بستايشش و بس است او كه باشد بگناهان بندگانش آگاه
آنكه آفريد آسمانها و زمين را و آنچه ميان آن دو است در شش روز پس مستولى شد بر عرش، خداى بخشنده است پس بپرس آنرا از آگاهى
و چون گفته شود بآنها كه سجده كنيد مر خداى بخشنده را گويند و چيست بخشنده آيا سجده كنيم براى آنچه امر ميكنى ما را و افزايد آنها را دورى.
جلد 4 صفحه 83
تفسير
خداوند متعال براى تعظيم شأن و تجليل امر و تقويت خاطر شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت فرموده اگر ميخواستيم ما در هر شهر و بلدى پيغمبرى براى انذار مردم مبعوث كنيم مىتوانستيم و كار تو سبك ميشد ولى مقام تو اجلّ از آنستكه در عرض تو پيغمبرى باشد يا بعد از تو پيغمبرى بيايد و چون ما اين فضيلت را مخصوص بتو نموديم تو هم در مقابل بايد گوش بسخنان ياوه و توقعات بيجاى كفار ندهى و با آنها مداهنه ننمائى و جهاد نمائى بترك اطاعت آنها يا بقرآنى كه معجز بيان است با آنان جهاد بزرگيكه آن ببرهان و بيان است نه سيف و سنان و براى بيان شمّهئى از قدرت خود فرموده و او است خداوندى كه دو مجمع آب زياد را كه دريا گويند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّهئى كه صاحبش آن را سر دهد بصحرا براى چريدن و در عين حال بيد قدرت ميان آن دو آب زياد حاجب و مانعى قرار داده كه مخلوط با يكديگر نشوند گويا بزبان حال هريك از آن دو آب با ديگرى ميگويد حرام است و ممنوع كه با من مخلوط شوى بتقريبى كه در اوائل سوره از بيان حجرا محجورا گذشت و اين دو آب بقدرى با هم اختلاف دارند كه هر كس به بيند ميگويد اين بسيار گوارا و اين بسيار شور يا آن گوارا و خنك و اين شور و گرم يا آن گوارا و شيرين و اين شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناى فرات و اجاج و اين در رودهاى بزرگيكه داراى آب گوارا است و وارد دريا ميشود تا مدتى محسوس است خصوصا در رود نيل و دجله كه گفتهاند تا فرسخها باين حال باقى است حتى در رود هر از كه وارد درياى مازندران ميشود احساس شده و معلوم است كه اين بقدرتى است كه خداوند به آب در جريان داده كه خود را حفظ مينمايد و قمى ره فرموده خدا ميفرمايد حرام و محرّم است كه تغيير دهد يكى از آن دو طعم ديگرى را و از اين قبيل است آب دو چشمه مجاور هم در لاريجان كه حقير آن را مشاهده نمودم يكى آب جوش و ديگر بسيار خنك كه هر دو وارد در يك حوض ميشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بينى و چشم است كه هر سه در روى انسان جريان پيدا ميكند از يك چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اين از عجائب
جلد 4 صفحه 84
خلقت است كه براى كثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندى كه آفريد انسان را از آبى كه مخمّر شد بآن طينت آدم عليه السّلام و قابل شد از براى قبول اشكال و نطفه كه آن آبى بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتى بشر شد پس قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذكور كه نسب بآن معلوم ميشود و صاحب اولاد اناث كه مصاهرت بآن حاصل مىگردد يا پيوند داد بشر را با يكديگر بدو نوع نسبت يكى نسبى كه حاصل ميشود از رحميّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با يكديگر و ساير ارحام و ديگر سببى كه بمصاهرت و ازدواج حاصل ميگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اينها عموما يا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسير و بيانات اهل لغت و قدرت خداوند ظاهر ميشود در خلق چنين موجود مركب از اعضاء مختلفه و طبايع متباعده و حواس متغايره از مادّه واحده و تنوّع آن بدو نوع متقابل از پيوند يكى ذاتى و ديگر عرضى با اشتراك آن دو در محرميّت يا ساير خواص و آثار در كافى از امام باقر عليه السّلام و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيه فرمود خداوند تبارك و تعالى خلق فرمود آدم عليه السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجهاش را از دنده زيرينش پس جارى ميشود باين دنده ميان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزويج نمود آنزن را بآنمرد و جارى نمود ميان آن دو باين سبب مصاهرت را و اين است مراد از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل ميشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقيقاتى راجع بخلقت حوّا از دنده آدم عليه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالى صدوق ره از انس بن مالك نقل نموده كه پرسيدم از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه آيا على عليه السّلام برادر تو است فرمود بلى عرض كردم بيان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبى در زير عرش پيش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاى داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جارى نمود آن آبرا يو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شيث و هميشه آن آب منتقل ميشد از پشتى بپشتى تا جاى گرفت در پشت عبد المطلب پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن
جلد 4 صفحه 85
در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاى گزين شد پس من از نصف آن آب و على از نصف ديگر است و على برادر من است در دنيا و آخرت پس اين آيه را تلاوت فرمود و خلاصه اين معنى را در روضة الواعظين نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده و مستفاد از روايات متعدده آنستكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و بيان قرابت نسبى و سببى او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و بايد حمل بر مراد باطنى شود و اهل شرك پرستش ميكنند جز خداوند مخلوقى را كه نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختيار آن نيست و كافر در برابر پروردگارش پشتيبان و كمك شيطان بوده و هست در عداوت و شرك يا كافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افكنده شده بوده و هست چنانچه فرمودهاند و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه جنس كافر در برابر خداوند پشتيبان و كمك كافر بوده و هست و حاصل آنستكه اين جنس با يكديگر در مخالفت خداوند كمك ميكنند يا مراد آن باشد كه كافر بر خداوندش چيره و جسور بوده و خواهد بود كه احسن معانى است يا مراد آن باشد كه عبادت ميكنند بتى را كه نميتواند نفع و ضررى بآنها برساند و چنين كافر بر معبود خود غالب و نيرومند بوده و هست و مستفاد از بعضى روايات معتبره آنستكه مراد از كافر در اين آيه دومى است و مراد از رب صاحب اختيار و ولى است مانند قول خداوند اذكرنى عند ربّك و مراد از ولىّ امير المؤمنين عليه السّلام است كه صاحب اختيار دومى بوده و او پشتيبان دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام بود يا در ظاهر با آنحضرت كمك ميكرد و اينمعنى در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را مگر براى بشارت دادن اهل ايمان را ببهشت و ترساندن اهل عصيان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت كه بفرمايد بآن مردم من مزدى از شما بر اداء رسالت كه مستفاد از ارسال بشير و نذير است نميخواهم مگر اطاعت خدا و عمل كسيكه بخواهد راهى بسوى خدا پيدا كند همين كافى است براى من چون ثواب هدايت نمودن يكنفر بنده در نزد خدا بيشتر از دنيا و ما فيها است براى آنكه كسيكه ميخواهد مردم را هدايت و ارشاد بحق و حقيقت نمايد بايد بى طمعى و استغناء مادّى خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاى گير شود و آنرا
جلد 4 صفحه 86
حمل بر طمع بمال خودشان ننمايند و اين سيره مرضيّه همه انبياء بوده و مبلّغين اسلام هم بايد بر آن مشى نمايند و الا بياناتشان چندان موثر نخواهد شد و بنابر اين كلمه مضاف بمن شاء كه اطاعت يا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نيست و بنظر حقير چون در عالم بالا قيمتى است بالاترين اجور است و نيز فرموده توكل كن بخدا و نترس از اشرار و بى نياز باش از كمك مالى و حالى بندگانيكه دوام و ثباتى براى آنها نيست آنخداوندى كه زنده و پاينده است و نمرده و نميميرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزيه نما او را از آنچه لايق شأن او نيست باثبات اوصاف كمال و جمال و حمد و ثناء و شكر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و كافى است خدا كه با خبر و مطلع از گناهان بندگانش باشد از كفر و شرك و ساير معاصى پنهان و آشكار و از گناهان آنان گردى بدامن مقدّس تو و كبريائى او نخواهد نشست آنخداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش و تفصيل آن در سوره اعراف گذشت و ذكرش در اين مقام شايد بمناسبت سبق امر بتوكل و تسبيح باشد كه چنين خالق قادر محيط متصرّفى لايق اتّكال و تسبيح و حمد و ثناء است و اشاره بآنكه امور بتأنّى و تدريج بايد انجام بگيرد خداوند با كمال قدرت در خلقت بتأنّى و تدريج اقدام فرموده پيغمبر هم بايد اسلام را بتأنّى و تدريج رواج دهد كه آنخدا رحمن يعنى بخشنده و مهربان است و بنابر اين الرّحمن خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنى است و ميشود خبر الذى باشد يعنى آنكه آسمانها و زمين را آفريد رحمن است و در مجمع نقل نموده كه يهود حكايت ميكردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براى محكوميّت آنها بپرس از آنچه ذكر شد در امر خلقت از شخص خبيرى كه مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدى بعن ميشود براى آنكه متضمّن معناى تفتيش است متعدى بباء هم ميشود براى آنكه متضمّن معناى اعتنا است و ممكن است كلمه به صله خبيرا باشد و مسئول عنه مقدر يعنى پس بپرس از خبير بآن امر كيفيت آنرا و بعضى گفتهاند جمعى از كفار منكر بودند كه
جلد 4 صفحه 87
اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا خدا فرموده از خبيرى كه مطلع از كتب سماوى باشد بپرس تا او تصديق كند كه چنين اسمى براى خدا در آن كتب ذكر شده و بنابر اين ضمير در كلمه به برحمن عود ميكند و معانى ديگرى هم ذكر نمودهاند كه بنظر حقير حسنى ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و خالى از خلل است آنستكه گفته شود چون خداوند در آيه قبل فرموده بود كه خدا به گناهان بندگان خبير است و در اين آيه فرموده نام او رحمن است كه دلالت بر نهايت رحمت دارد ميفرمايد پس سؤال كن و بخواه حوائج خود را بوسيله نام رحمن از خداوند خبير و آگاهى كه ذكر شد و آگاهى او فوق هر آگاهى است و بنابر اين ضمير در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء در معناى حقيقى خود استعمال شده و مناسبت اطراف كلام و جهات مقام محفوظ است ولى نميدانم چرا آقايان از اين معناى واضح صرف نظر نموده و خود را بتكلف انداختهاند و گفتهاند رحمن نامى است از خداوند كه در كتب سماوى ذكر شده ولى مشركين عرب منكر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها ميفرمود سجده كنيد براى رحمن ميگفتند رحمن چيست ما او را نميشناسيم آيا هر چه تو امر ميكنى ما را براى او سجده كنيم بدون معرفت باو يا هر چه محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم امر ميكند ما را براى او سجده كنيم چون يأمرنا بياء نيز قرائت شده و اين امر موجب مزيد تباعد و تنفّر آنها از سجود و ايمان و ازدياد كفر و طغيانشان ميشد و قمى ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البيان است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54)
و او است خداوند که خلق فرمود از آب بشر را پس قرار داد بشر را نسب و صهر و هست پروردگار تو قادر متعال، مفسرين بعضي گفتند: مراد از ماء آبي است که مخلوط بخاك شده و گل گرديده که طين نام دارد. و آدم را از طين خلق فرمود به دليل قوله تعالي:
(وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ) مؤمنون آيه 13- و بعضي گفتند:
مراد نطفه است به دليل قوله تعالي:
(ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ) مؤمنون آيه 14.
و اخبار بسياري داريم که تفسير شده به نطفهاي که خداوند در صلب آدم عليه السلام قرار داد و در رحم حوّي و همين نحو در اصلاب طاهره و ارحام مطهره تا حضرت عبد المطلب و در آنجا دو قسمت شد يك قسمت در صلب عبد اللّه و رحم پاك آمنه
جلد 13 - صفحه 639
بنت وهب، و يك قسمت: در صلب ابي طالب در رحم پاك فاطمه بنت اسد از قسمت اول محمّد صلّي اللّه عليه و سلّم بوجود آمد و از قسمت دوم علي عليه السلام.
(فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهراً) علي با پيغمبر هم نسب بود، زيرا پسر عم او و او را برادر خود قرار داد و هم صهر بود، چون فاطمه عليها السلام را باو تزويج فرمود، در بعض اخبار دارد فاطمه عليها السلام نسب بود و علي عليه السلام صهر، حكماء گفتند:
مراد ماء الوجود است، بدليل قوله تعالي: (مِنَ الماءِ كُلَّ شَيءٍ حَيٍّ) و ما مكرر گفتهايم که اخبار بيان مصداق يا شأن نزول ميكند و منافي با عموم آيات ندارد.
(وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً) مراد همان نطفه است که در صلب آدم عليه السلام و رحم حوي قرار گرفت.
(فَجَعَلَهُ نَسَباً) اولاد كرد که انتساب به آدم پيدا كند.
(وَ صِهراً) بعد از اينكه بني اعمام و بني اخوال و بني خالات و بنات اعمام و بنات خالات به وجود آمدند بيكديگر تزويج فرمود و صهر شدند تا دامنه قيامت و فرد اجلاي نسب و صهر فاطمه و علي هستند که مفاد اخبار است، و دليل بر اينکه دعوي اينکه است که آب داخل در خاك که طين باشد و مراد آدم باشد درست نيست چون آدم نه انتساب به كسي داشت و نه صهر كسي بود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 54)- در این آیه به مناسبت بحث نزول باران و همچنین دریاهای آب شور و شیرین که در کنار هم قرار میگیرند سخن از آفرینش انسان از آب به میان آورده، میگوید: «او کسی است که از آب انسانی را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).
احتمال دارد که چند معنی در مفهوم آیه جمع باشد یعنی هم بشر نخستین از آب آفریده شده، و هم پیدایش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل میدهد، آبی که از سادهترین
ج3، ص344
موجودات این جهان محسوب میشود چگونه مبدء پیدایش چنین خلقت شگرفی شده است؟! این دلیل روشن قدرت اوست.
به دنبال آفرینش انسان، سخن از گسترش نسلها به میان آورده، میگوید:
«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از این دو طریق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).
منظور از «نسب» پیوندی است که در میان انسانها از طریق زاد و ولد به وجود میآید، مانند ارتباط پدر و فرزند یا برادران به یکدیگر، اما منظور از «صهر» که در اصل به معنی «داماد» است، پیوندهایی است که از این طریق میان دو طایفه بر قرار میشود، مانند پیوند انسان با نزدیکان همسرش.
در پایان آیه به عنوان تأکید بر مسائل گذشته، میفرماید: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.